زندگی در بستر مرگ// نگاهی به کتاب «رقص منور» خاطرات مستند سرباز وظیفه «بهروز نیک بین» از جنگ
بهرام خاراباف / دربارهی جنگ هشتی ساله ایران و عراق روایتهای گوناگونی ثبت شده است، شاید بشود در یک تقسیمبندی کلی این روایتها را به دو گروه تقسیم کرد:
روایتهای رسمی و روایتهای مردمی.
روایتهای حکومت از جنگ، اغلب مولفههای مشخصی دارند. شاید بشود در بعضی از آنها و در برخی از زمانها بنا به مصالحی پارهای از حقایق ناگفته را دید، یا خواند و یا شنید. اما اغلب اوقات سایهی سیاست و مصلحتاندیشی مانع از بیان صریح و بیپرده در این روایتها میشود.
روایتهای مردمی از این عارضه در امنیت بیشتری هستند؛ اما بینصیب هم نیستند. مزیت این روایتها اغلب بیان بیواسطه، نزدیک و عینی از زندگی روزمرهی رزمندههایی است که یا به عنوان وظیفه یا داوطلب وارد جنگ شدند.
هرچقدر این روایتها از سمت و سوگیری دور باشند، به عینیت زندگی در جنگ نزدیکتر میشوند.
در خاطرات مردمی؛ بسته به اینکه روایتگر سرباز باشد و یا بسیجی یا فرمانده یا سپاهی و در چه منطقهای قرار گرفته باشد، از آنجا که خاستگاه شرکت در جنگ و موقعیتها متفاوت هستند، نوع روایت هم قطعا تغییر میکند.
کتاب «رقصمنور» خاطرات مستند بهروز نیکبین سربازوظیفه از دو سال حضورش در جنگ است. خاطرات از ۵۹/۹/۱۵در آموزشی 05 کرمان شروع میشود و با پایان دورهی خدمت نظام در۶۱/۹/۱۰ پایان مییابد.
در اینجا خاستگاه حضور در جنگ، انجام وظیفهی اجباری سربازی است و مدت آن هم ۲۴ ماه است. با توجه به اینکه راوی دستی به قلم دارد و اهل شعر است، میتوان انتظار داشت ما در این خاطرات با روایتی غیرجانبدارنه، بیطرف و تا حدودی شاعرانه روبهرو باشیم. این نکته را هم باید اضافه کنم از آنجایی که یادداشتها به صورت روزانه نوشته شده، روزمرگی در جای جای این خاطرات جاری است و قطعا خمپاره، ترکش، خونریزی، مرگ، عملیات و.. جزو ضروریات جنگ است و از بیان آن نمیتوان پرهیز کرد؛ اما در اینجا جنگ بستری است برای بیان حالات و چگونگی سپری شدن روزانهی زندگی یک سرباز. در طول مدت جنگ ترکشها و خمپارهها و صدای مهیب انفجارها برای کسانی که مستمراً در منطقه هستند، به تدریج عادی میشود، حتی مرگ.
«چند گلوله با صدای بسیار مرگبار در فاصلهی بسیار نزدیک منفجر شد. روزی دهها بار مرگ از کنارمان میگذرد، ولی برای ما عادی شده است. گویی از بدو ورود با عادت کردن به این سوتهای مرگ، مردن عادی شده است! منتظر فرصت بودم تا از تانکر آب برای حمام کردن استفاده کنم.» ص۲۲۸
عادت کردن به حضور پرقدرت مرگ و در عین حال با سماجت زندگی کردن به گمانم این شیرازهی کل کتاب است.
اگر چه در کتاب گاهی و به صورت نه چندان غالب و در حد بیان متداول روز، راوی گفتار غالب روزگارش را بازگو میکند:
«دفاع از میهن اسلامی، جان باختن در راه آرمانهای دینی، مزدوران، سربازهای متجاوز، و...»
اما بلافاصله زبان حال خودش را به سرتاسر کتاب گسترش میدهد و از شعار دادن و قهرمان ساختن و عشق به شهادت پرهیز میکند.
خاطرات روزانهی سرباز نیکبین، بارها و بارها با خوردن صبحانه شروع میشود، با والیبال و شنا ادامه پیدا میکند و با خواندن کتاب و نوشتن خاطرات تمام میشود و البته بیان این احوالات گاهی لحن شعرگونه میگیرد.
«باران همچنان به صورت رگبار میبارد. صدای شرشر آب از چالهها و جویبارهای تشنه سرازیر میشود. جویبارهایی که ماههاست طعم آب نچشیدهاند. سنگهایی که از گرمای تابستان چهرههایشان خشن و قرمز شده و درختچههایی که در میان نوازش باران به رقص درآمدهاند ولی گویی ما انسانها این همه طراوت و شادابی برایمان فرقی نمیکند. صدای زوزهی گلولهها موج انفجارهایی در گوشه و کنار همه چیز را درهم میپیچد. حتی رقص گلها و موسیقی موزون آب را. صدای امواج آب رودخانه از فاصلهی نه چندان دور به گوش میرسد. گویی باید از عرض رودخانه بگذریم. جز صدای انفجار و تکتیراندازها و شرشر باران هیچ صدایی به گوش نمیرسد.» ۲۴۸
این توصیف شاعرانه از طبیعت در اوج عملیات محرم صورت گرفته و بلافاصله پس از آن یکی از فاجعهبارترین خاطرات نویسنده اتفاق میافتد که طی آن بسیاری از رفقایش را از دست میدهد .
در پایان چون نویسنده در خاطراتش بارها آرزو میکند روزی بیاید که از جنگ و برادرکشی خبری نباشد، در ادامهی همین آرزو شعری از ایشان را که در کتاب «دوباره بهار»آمده، نقل میکنم. به امید آن روز.
«دیوارها»
با چشمهایهای منتظر
-بر روزنه-
با خود سخنها دارد
رازهای پنهان
پشت قفس
شاید روزی
روزنهای باز شود
میان میلهها
و دوباره مرغ آرزوها
به لانه باز گردد
و با عشق
برایم شعر بسراید
و سپیدهدمان
به رقص درآیند
آی دیوارها
روزی فرو خواهید ریخت.*
*شعر از بهروز نیکبین
پن: مجموعه شعر «دوباره بهار» در سال۴۰۳و کتاب «رقص منور» در سال۴۰۲ توسط نشر یانا در لنگرود منتشر شده است.
مدیر انتشارات یانا در گفتوگو با تیترما اعلام کرد: آمادهی قبول آثار همهی نویسندگان و شاعران از سراسر کشور هستیم و قصد داریم از هنرمندان و نویسندگان جوان و نوقلم نیز حمایتهای ویژه کنیم.
علاقهمندان جهت اطلاعات بیشتر میتوانند با دفتر «نشر یانا» به شمارهی ۴۲۵۵۵۲۲۳-۰۱۳ یا با همراه ۵۵۹۹۴۰۴-۰۹۱۱ تماس بگیرند.
دفتر «انتشارات یانا» به نشانی: لنگرود- بلوار شهید بهشتی- کوی بسیج (سینمای سابق)- مجتمع اداری تجاری مولنروژ- طبقهی اول- واحد ۱۴ آمادهی مراجعات حضوری علاقهمندان است.